دوست داشتنی ها

هر چیزی که دلت بخواد

دوست داشتنی ها

هر چیزی که دلت بخواد

قهوه‌ی مبادا... suspended coffee

این داستان شما را بیشتر از یک فنجان قهوه‌ی در یک روز سرد زمستانی گرم خواهد کرد...
 
با یکی از دوستانم وارد قهوه‌خانه‌‌ای کوچک شدیم و سفارش‌ دادیم...
بسمت میزمان می‌رفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوه‌خانه شدند...
و سفارش دادند:  پنج‌تا قهوه لطفا... دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا... سفارش‌شان را حساب کردند،
و دوتا قهوه‌شان را برداشتند و رفتند...
از دوستم پرسیدم: ماجرای این قهوه‌های مبادا چی بود؟
دوستم گفت: اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو می‌فهمی...
 

آدم‌های دیگری وارد کافه شدند... دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند...
سفارش بعدی هفت‌تا قهوه بود از طرف سه تا وکیل... سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا...
همان‌طور که به ماجرای قهوه‌های مبادا فکر می‌کردم و از هوای آفتابی و منظره‌ی زیبای میدان روبروی کافه لذت می‌بردم،

ادامه مطلب ...

آدمیت



وسیله ای خریدم دوتا کارگر گرفتم برای حملش

گفتن 40 تومان من هم چونه زدم کردمش 30 تومان

رفتیم ساختمان و توی هوای گرم بهمن ماه بندر وسیله ها رو بردیم بالا

امدیم پایین و دست کردم جیبم سه تا ده تومانی دادم بهشون

یکی از کارگر ده تومان خودش برداشت بیست تومان داد به اون یکی

صداش کردم گفتم مگر شریک نیستید

گفت چرا ولی اون عیالواره احتیاجش بیشتر از منه

من هم برای این طبع بلندش دوباره ده تومان بهش دادم

تشکر کرد دست کرد جیبش و دوباره پنج هزار تومان داد به اون یکی و رفتن

داشتم فکر میکردم هیچ وقت نتونستم اینقدر بزرگوار و بخشنده باشم

نه من و نه خیلی های دیگه که خیلی ادعای


تحصیلات و با کلاسیمون میشه ؟؟

زندگی عجیب آبدارچی مایکروسافت!



مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره با او مصاحبه کرد و تمیز کردن زمینش رو – به عنوان نمونه کار- دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرم‌های مربوطه رو واسه‌تون بفرستم تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین…

 

مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!»

 

رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین. و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.»

مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد. نمیدونست با تنها ۱۰ دلاری که در جیبش داشت چه کار کنه. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق ۱۰ کیلویی گوجه فرنگی بخره. یعد خونه به خونه گشت و گوجه فرنگی‌ها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، توانست سرمایه‌اش رو دو برابر کنه. این عمل رو سه بار تکرار کرد و با ۶۰ دلار به خونه برگشت. مرد فهمید میتونه به این طریق زندگیش رو بگذرونه و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه. در نتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر میشد. به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت…

 

پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده فروشان امریکا شد. شروع کرد تا برای آینده خانواده‌اش برنامه‌ریزی کنه و تصمیم گرفت بیمه عمر بگیره. به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبتشون به نتیجه رسید، نماینده بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.»

 

نماینده بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراطوری در شغل خودتون به وجود بیارین.. میتونین فکر کنین به کجاها میرسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟» مرد برای مدتی فکر کرد و گفت:

 

آره! احتمالاً میشدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت…

سخنانی دلنشین از جنس دلتنگی


پیرمرد همسایه آلزایمر دارد …
دیروز زیادی شلوغش کرده بودند
او فقط فراموش کرده بود
از خواب بیدار شود …!

زنده یاد حسین پناهی




 عادت ندارم درد دلم را ،
به همه کس بگویم ..! ! !
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ،
تا همه فکر کنند . . .
نه دردی دارم و نه قلبی




دلتنگم،
مثل مادر بی سوادی
که دلش هوای بچه اش را کرده
ولی بلد نیست شماره اش را بگیره.

ادامه مطلب ...

صد بار هم که بخوانیم کم است


شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر
من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن ودوست داشتن همه انسانها و احترام به همه آنها بی هیچ توقعی  …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر ! زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی این شب چله مادر!
.
 “این ادب اصیل مان است:نجابت - قدرتاحتراممهربانیخوشرویی
بهترینها  در سامانه زندگی انسانها  دوستان هستند
پس آرزو کنیم همیشه شاد و سلامت باشند

چند جمله دلنشین


حاتم طایی هیچگاه اسمش رو روی درخت یا سنگی حکاکی نکرد،
او حتی با هیچ قلم ،
مرکبی و رنگی اسمش رو روی در و دیوار کسی ننوشت ؛
ولی در کمال تعجب ، نامش دنیا رو پر کرده !
با جوهره محبت نامت را بر دلها بنویس

 بگذار نیکویی نامت را زنده نگهدارد ..
………………………………………………………………………
قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را;
این باران است که باعث رشد گلها میشود نه رعد و برق
…………………………………………………………………………
عادت ندارم درد دلم را ،
به همه کس بگویم ...
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خنـدانم...
تا همه فکر کنند
نه دردی دارم و نه قلبی ...
………………………………………………………………
همـه ی آدمـهــا درد دارنــد ...
حتـمـاً کـه نـبـایـد جـای ِ زخـم هـایـشان را
بـه شمـا نـشان دهنــد'
تــا بـاورتـان شود!!!!

ادامه مطلب ...

دختر


در اولین صبح عروسی ، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند .
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم .
شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود . اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت .
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد .
مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟ مرد بسادگی جواب داد : چون این همون کسیه که در را برویم باز میکنه

سگ

پس از این که ماشینی ، در یکی از شهرهای چین ، سگ ماده ای را زیر گرفت ،
همسرش از او مراقبت کرد و بوییدش بلکه از جا برخیزد ؛
گویی دل او چیزی را که به چشم سر دیده بود، پذیرا نمی شد.
او تا شش ساعت حاضر نشد سگ ماده را رها کند ...
شیائو وو ، که در آن خیابان قصابی دارد و عکسهای این صحنه را گرفته است ، می گوید : 
او تمام روز را در آنجا ماند و تلاش می کرد تا او را از خواب بیدار کند
و بسیار وی را می بویید و لمس می کرد

و گاه در آغوشش می گرفت و گونه هایش تر می شد ...


هر چه کنی به خود کنی

مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت.
آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید.
روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است.
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره ها را به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم .
یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیریم.

خوشبختی یک سفر است


*همه ما خودمان را چنین متقاعد می کنیم *
*که با ازدواج زندگی بهتری خواهیم داشت، *
*وقتی بچه دار شویم بهتر خواهد شد، و با به دنیا آمدن بچه‌های بعدی زندگی بهتر
و بهتر.** *
*ولی وقتی می‌بینیم کودکانمان به توجه مداوم نیازمندند، خسته می شویم.** *
*بهتر است صبر کنیم تا بزرگ تر شوند.
*فرزندان ما که به سن نوجوانی می رسند، باز کلافه می شویم، چون دایم باید با آن ها
سروکله بزنیم.
مطمئناً وقتی بزرگ تر شوند و به سنین بالاتر برسند، خوشبخت خواهیم
شد

ادامه مطلب ...

چه زیبا گفته اند که ..


چه زیبا گفته اند که ....

هرگز در زندگی این دو را ابراز نکنید

نخست، آنچه نیستید
و
دوم ، همه آنچه هستید!
تلاش کنیم ندیده ها را ببینیم
دیدن آنچه که همه میبینند هنر نیست!

بهترین آیینه وجدان توست...
آگاه و بیدار باش...

خدایا
مارو ببخش که در کار خیر
یا "جار" زدیم...
یا "جا" زدیم...

عمری گذشت تا باورمان شد
آنچه را باد برد...
خودمان بودیم...

ادامه مطلب ...

چگونه بهترین همسر دنیا باشیم


اگر در زندگی زناشویی این 40 گزینه را انجام دهید مطمئن باشید که شما بهترین همسر دنیا خواهید بود.
 
آشنایی با برخی مهارت های همسر داری
 
1- شاد باشیم؛ شاد بودن همیشه ارزشمند است، پس سعی کنیم خود را خوشحال و سرحال نشان دهیم تا خستگی را از تن شریک زندگی خود دور کنیم.
 
2- صبور باشیم؛ اگر رفتار همسرمان را خوشایند نمی‌دانیم بهتر است با حوصله و تأمل و در شرایط مناسب او را از چگونگی رفتارش آگاه کنیم.
 
3- منطقی رفتار کنیم؛ مسایل را منطقی و درست بررسی کنیم و به جای منافع شخصی، مصالح زندگی مشترک را در نظر بگیریم و بی‌طرفانه قضاوت کنیم.
 
4- کم توقع باشیم؛ از همسرمان آن‌قدر انتظار داشته باشیم که بتواند به انتظارات پاسخ دهد.
 
5- مثبت‌نگر باشیم؛ با بیاد آوردن لحظات شیرین زندگی بدبینی را از خود دور کنیم، به رفتارهای خوب همسرمان بیشتر بیندیشیم و جنبه‌های خوب زندگی را فراموش نکنیم.
 

6- خوش‌بین باشیم؛ داشتن نگاه خوش‌بینانه به زندگی و اطرافیان باعث ایجاد آرامش و بذل محبت و عاطفه می‌شود.


ادامه مطلب ...

(۲۰ فوت کوزه گری آشپزهای حرفه ای)

برای آنکه آشپز خوبی باشید، نیازی نیست سال ها در آشپزخانه بهترین رستوران ها کار کنید یا زیرنظر یک سرآشپز حرفه ای تعلیم دیده باشید. آشپزی خوب اسراری دارد که مهم ترین آن دانستن اصول صحیح آشپزی است ... سرآشپزهای معروف این نکته ها را رعایت می کنند و به همین دلیل آشپزی آنها همیشه مثال زدنی است.

1. اگر کاهو تلخ است، می توانید آن را چند دقیقه ای (حدودا ۱۵ دقیقه) داخل محلول آب سرد و نمک قرار دهید.

2. میوه های قرمزرنگ را قبل از شستن حتما چند ساعت در یخچال قرار دهید تا زمان بیشتری سالم بمانند و لهیده نشوند.

3. همیشه سیب را داخل نایلون پلاستیکی درباز در یخچال قرار دهید. سیب، گازی از خود متصاعد می کند که به بهتر رسیدن سایر میوه ها و سبزی ها کمک خواهد کرد، بنابراین اگر میوه نرسیده ای دارید، از سیب برای رسیدن سریع تر آن استفاده کنید.

4. هنگام سرخ کردن موادغذایی، حرارت را از ۱۸۰ درجه سانتی گراد بالاتر نبرید. بعد از هر بار سرخ کردن، روغن درون ظرف را خالی و با دستمال آن را پاک کنید و دوباره روغن بریزید و موادغذایی را سرخ کنید اما بعد از ۸ بار حتما ظرف را بشویید. موادغذایی سرخ شده را در اتمام کار روی حوله کاغذی بگذارید تا روغنشان خوب گرفته شود.

5. برای خوش طعم شدن ماهی سرخ شده، چند دقیقه ای آن را در شیر نمک زده یا خامه تازه یا سیب زمینی رنده شده بخوابانید. برای گرفتن بوی ماهی نیز می توانید به روغن، قبل از قرار دادن آن روی حرارت، آبلیمو اضافه کنید.

6. هنگام پختن حبوبات، داخل قابلمه چند قطره سرکه یا آبلیمو بریزید تا هم ظرف سفید بماند و هم طعم حبوبات بهتر شود.

7. برای جلوگیری از وا رفتن کوفته گوشت و برنج، در آب قدری آرد بریزید و حرارت را بالا ببرید.

ادامه مطلب ...

سه چیز


Things in life that are never certain
  سه چیز در زندگی پایدار نیستند

 
Dreams
 رویاها

 
Success
 موفقیت ها
 
 
Fortune
 شانس
«»«»««»»««»»««»«»
 Three things in life that, once gone, never come back
  سه چیز در زندگی که وقتی از کف رفتند باز نمی گردند
 
 Time
  زمان
 
 Words
  گفتار
 
 Opportunity
  موقعیت

ادامه مطلب ...

خنده



به زنه میگن چند درصد دعاهات مستجاب میشه ؟
میگه : فقط پنجاه درصد
میگن ازکجا فهمیدی ؟
میگه : ازخدا خواستم شوهرم خرپول باشه ، خر هست اما پول نداره
.
.
.
مادره خطاب به پسرش: نیوتن رو میشناسی ؟
پسره :نه کی هست؟
مادره : اگه به درسات بیشتر توجه میکردی میشناختیش
پسره: خیلی خوب ، پارمیدا رو میشناسی ؟
مادر : نه
پسره : اگه به شوهرت بیشتر توجه میکردی میشناختیش
.
.
.
به سلامتــی همـۀ مامانا
که لباس سفید میدی بش بشوره صورتـی ملایم تحویلت میـــده

ادامه مطلب ...

راه حـل های سـاده اما بدردبخـور !


برای پیدا کردن یک چیز کوچک مثل گوشواره کافیست سر جاروبرقی را
با پارچه ای ببندید و با استفاده از جارو برقی آنرا بیابید





برای محافظت از ناخنتان در هنگام انداختن کلید جدید به جا کلیدی از منگنه بازکن استفاده کنید





کلیدهایتان را با لاک ناخن از هم متمایز کنید





برای جلوگیری از رنگی شدن دور قوطی رنگ، بندی را از وسط قوطی رد کنید تا رنگ روی برس را بوسیله آن صاف کنید





برای تا نشدن کاغذ کادو و کاغذهای دیگر از رول وسط دستمال توالت استفاده کنید





از یک بطری خالی می توانید برای نگهدارنده گوشی در هنگام شارژ استفاده کنید



ادامه مطلب ...

آغـازی دوبـاره بر روزهای تـازه تـکرار زنـدگی

نوروز تمام شد و رفت
ما مسافرت‌هایمان را رفتیم و برگشتیم
فامیل‌های دور و نزدیک را دیدیم و شهرهایمان را دوباره پر از خاطره‌ها کردیم
روستاهایمان را پر از بهار و شکوفه نگاه کردیم
و عین خیالمان نبود که دوباره باید برگردیم و باز هم همان حرف‌ها
و همان کارهای همیشگی را که نامش زندگی است تکرار کنیم.



آخرهای اسفند کوله‌بارمان را به دوش گرفتیم و دستی به‌سر و رویمان کشیدیم
و از روزهای تکراری دست کشیدیم و رفتیم
خیلی‌هایمان سیاست را پشت در جا گذاشتیم و یاالله یاالله کنان
وارد خانه‌های هم شدیم و کنار سفره‌های هفت‌سین نشستیم
هر چند اقتصاد همانجا کنار آن سفره‌های هفت‌سین هم رهایمان نکرد؛ اما خندیدیم و گذشتیم
حرفی هم اگر زدیم، خیلی زود آن را با لبخندی عوض‌کردیم تا کاممان تلخ نشود.

ادامه مطلب ...

جملات الهام بخش برای زندگی


همیشه یادتان باشد که زندگی پیشکشی است برای شادمانی و خوب زیستن، لبخند زیباترین آرایش هر فرد است و مثبت اندیشی کلید خوشبختی. زندگی کوتاه تر از آن است که خود را بخاطر مسائل بی ارزش دچار استرس کنید. از همه لحظه های عمرتان لذت ببرید، کمتر قضاوت کنید و بیشتر بپذیرید و مادامی که به کسی آسیب نمی رسانید همانگونه که دوست دارید زندگی کنید و اهمیت ندهید که دیگران درباره شما چگونه فکر می کنند و چه می گویند.





ادامه مطلب ...